به گزارش مجله خبری نگار، شهابالدین عزیزی خادم و مصطفی آجرلو که در انتخابات ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ رقیب بودند، به فاصله کمتر از ۸ ماه از یکدیگر کرسی ریاست فدراسیون فوتبال و مدیرعاملی باشگاه استقلال را به دیگری سپردند.
هر دو نیز اتفاقا در دوره مدیریت خود موفق، اما پرحاشیه بودند.
عزیزی خادم توانست تیم ملی را از یکی از بدترین بزنگاههای تاریخی خود به سلامت عبور دهد و ایران را به قول خودش در سریعترین و ارزانترین صعود به جام جهانی رساند.
آجرلو هم استقلال را بیشک قهرمان لیگ برتر کرد.
اما هر دو ناگهانی برکنار شدند.
جمعه ظهر رئیس سابق فدراسیون فوتبال میهمان تلویزیون بود و جمعه شب نیز مدیرعامل سابق استقلال در یک گفتگوی اینترنتی شرکت کرد.
هر دو از موفقیت و پیروزیهای دوران مدیریت خود گفتند و هر دو دیگری و دیگران را عامل کنار رفتن خود میدانستند.
هر دو معتقدند در شبه کودتای کودتاچیان کنار رفتند و عقیده هر دو این است که نگذاشتند روند موفقیتهایشان را ادامه دهند.
واقعیت این است که هر دو درست میگویند. هم آجرلو و هم عزیزی خادم داشتند کارشان را میکردند و خوب هم کار میکردند؛ اما پرسش اینجاست که اگر مبنا را بر موفقیت در کار بدانیم و به حرفشان اعتماد کنیم، چه دلیلی داشت که برکنار شوند؟
این که مبنای این اتفاق را فقط حسادت و کودتا بدانیم و بگوییم فلانی و بهمانی چنین کردند و چنان که ما نباشیم، آیا پاسخ قانعکنندهای برای آینده است؟
واقعیت این است که شاید دیگرانی هم بودند که نمیخواستند این دو نفر و تیم کاری آنها به کار خود ادامه دهند؛ اما آیا خطاهای استراتژیک و راهبردی این دو در آن برکناریها موثر نبوده است؟
آیا آنها به قول معروف گاف ندادند تا بهانه به دست به قول خودشان بهانهجویان بیفتد؟
اصلا چه شد که این دو نفر در دو ساحت فدراسیون و استقلال به قدرت رسیدند و آیا قبلیها نیز میتوانند چنین ادعایی کنند که عزیزی خادم و آجرلو با توطئه جای ما را گرفتند؟
میگویند روزی خسرو پرویز که بر گرده تخت پادشاهی نشسته و شیرین هم در برش گرفته بود، رو به معشوقه از آرزوی محال جاودانگی سلطنتش گفت و در پاسخ شنید:
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران…